پرسشی که کماکان همه انسان ها دارند
دو سوال همیشه ذهن همه ما را درگیر کرده است .
1. آیا خدا وجود دارد یا خیر ؟
2. اگر خدا همه چیز را به وجود اورد پس
چه کسی یا چه چیزی او را به وجود اورده و یا چه گونه و کَی به وجود آمده است .
جواب ها :
1. آیا خدا وجود دارد یا خیر ؟
در دین گفته شده که خدا
همه چیز است ؛ هر چه در هستی وجود دارد از وجود خداست و خدا قادر مطلق است و خدا
عاری از صفات است . خدا درک دارد و دانا است .
در علم کلمه خدا معنایی
ندارد اما چیزی به نام انرژی واحد وجود دارد که دربر دارنده همه چیز است و به وجود
آورنده همه چیز ؛ هر دو به این اشاره دارند که خدا و یا انرژی مطلق دلیل پیدایش
جهان و جهان ها است .
اما در مورد خدا ، ایا او
اگاه است و قادر مطلق و یا دانای حقیقی ؟
انسان یک موجود ، یک ذره
انرژی ، یک مخلوق ، یک تکه بسیار بسیار کوچک در این دنیا است که قادر به درک گوشه
ای از علم هستی است و همین انسان جزئی از وجود عالم هستی ، انرژی واحد ، خدا ،
دانای مطلق است ؛ گرچه در قالبی که آن را میبینم ، قادر به سخن گفتن و یا شنیدن و
یا بیان کردن است ؛ اما همین که انسان با این وجودیت کوچکش این همه توانایی را
دارد ، ایا انسان جزویی از همان توانای مطلق ، همان انرژی واحد نیست ؟ شاید آن
انرژی واحد را تنها یک انرژی بدانیم اما مگر انسان هم ذره ای از این انرژی نیست ؟
چرا انرژی مطلق را نا اگاه میدانیم ؟ چرا گمان میکنیم که او وجود ندارد ؟
2. اگر خدا همه چیز را به وجود اورد پس چه کسی یا چه چیزی
او را به وجود اورده و یا چه گونه و کی به وجود آمده است .
بعضی از دانشمندان خدا را
نقض میکنند زیرا بر این باورند که اگر خدا همه چیز را به وجود آورده است پس خود چه
گونه به وجود آمده و چطور و چه موقع به وجود آمده ! خدا همان وجودیت هستی است و
همه چیز است ؛ اگر دانشمندان توانستند این راز را بفهمند که جهان ها از ابتدا چه
گونه و چه موقع و توسط چه کسی به وجود امده است راز این را که خدا چطور به وجود
امده است نیز می فهمند . آنها بر این باورند که جهان ها در ابتدا یک انرژی واحد و
بزرگ و یکپارچه بوده و توسط انفجار عظیمی دنیاها را به وجود آورده است . اما همان
انرژی واحد و یکپارچه در ابتدا چطور به وجود آمده بود و چه موقع و چطور ؟ ما این
را درک نمیکنیم پس چطور قرار است درک کنیم که خدا از ابتدا وجود داشته و یا چه کسی
و چطور و چه موقع او را به وجود آورده است ؟
در جواب به این سوالات بر
اساس یک فرضیه :
ما انسان ها هنوز درک
نکرده ایم که زمان و مکان تنها در سطحی از جهان وجود دارد که ما قادر به سنجش آن
هستیم . در واقع در همین فضا که هیچ علل و معلولی وجود ندارد نه زمان معنا دارد و
نه مکان . چه رسد به دور دست ها و جهان ها و هستی ! نمی توان گفت خدا را چه کسی و
چه طور و چه موقع به وجود اورده است زیرا در وصف خدا نه زمان معنایی دارد و نه
مکان . همینطور در اینکه آغاز از کجا بود ؟ همه همین را می پرسند که سراغاز هستی
از کجا بوده است ؟ این سوالی نیست که همه آن را میخواهند بدانند ؟ چرا این سوال را
می پرسند در حالی که میدانند زمان چیزی است که تنها انسان آن را تعریف کرده است ؟
برای مثال در دنیایی که
زمان معنایی ندارد ، ایا میپرسیم که آن دنیا چه زمانی به وجود آمده است ؟ ما حتی
نمی توانیم پاسخ بدهیم که آن دنیا در ابتدا وجود داشته است زیرا باز هم زمان
معنایی ندارد که ابتدایی نیز وجود داشته باشد . سرآغاز همانند یک حلقه است که به
دور خودش می چرخد که نه ابتدایی داشته و نه انتهایی ؛ این است که سرآغازی وجود
نداشته است ؛ ما هیچگاه قادر راز جهان هستی را به طور حقیقی درک نمیکنیم .